اوما در رو زد و بدون اینکه وارد اتاق بشه خبر داد که غذا حاضره
جونگکوک از این احتیاط اوما لبخندی زد و رو به تهیونگ کرد
-اوما هم میدونه که نباید وارد اتاق یه زوج بشه حتی اگه اجازه گرفته باشه
و خندید
تهیونگ به شونه جونگکوک زد
و جونگکوک ادامه داد
-بگم غذامونو بیاره اتاق؟
تهیونگ سرشو به علامت نفی تکون داد
-نه بریم از اتاق بیرون خفه شدم از بس تو این اتاق بودم
جونگکوک سری تکون داد و بلند شد و ویلچر رو نزدیک تختشون اورد و بعد تهیونگ رو بغل کرد و روی ویلچر نشوند
تهیونگ تشکر کرد و جونگکوک ویلچر رو به حرکت در اورد و از اتاق خارج شد
تهیونگ با دیدن رزی که داشت به اوما توی چیدن میز کمک میکرد لبخندی زد و جونگکوک با دیدن رزی دندون قروچه ای کرد حس میکرد این دختر رقیبشه دوست نداشت هیچکس به همسر و بچش نزدیک بشه
رزی با دیدن جونگکوک و تهیونگ سلام کرد و کمی به نشونه احترام خم شد تهیونگ متقابلا با گرمی سلام کرد ولی جونگکوک به تکون دادن سرش اکتفا کرد
رزی به اشپزخونت رفت تا بقیه وسایل رو بیاره که تهیونگ بعد از رفتن رزی سرشو به عقب چرخوند و به جونگکوک نگاه کرد
-چرا با رزی اینقدر سردی؟ مگه چیکار کرده
جونگکوک ویلچر تهیونگ رو به جلو هل داد
-من با همه همینم جز تو
تهیونگ لبخند خجالتی زد
-ولی رزی فکر میکنه ازش خوشت نمیاد و دوست نداری اینجا باشه
جونگکوک به اجبار نه ای گفت و اوما از اشپزخونه خارج شد و با دیدن تهیونگ و جونگکوک به گرمی باهاشون سلام و احوالپرسی کرد
اونها هم با گرمی جوابشو دادن
جونگکوک، تهیونگ رو روی صندلی نشوند و خودشم کنارش نشست و اوما مشغول کشیدن غذا براشون شد
رزی هم از اشپزخونه اومد و روی یه صندلی نشست
بعد از کشیدن غذا اوما خواست به اشپزخونه بره که تهیونگ صداش زد
-اوما شما هم بیا کنار ما بشین تا با هم غذا بخوریم
اوما خواست حرفی بزنه که جونگکوک هم با تهیونگ موافقت کرد
-بیا همینجا غذاتو بخور کنار ما اوما
اوما لبخندی زد و کنارشون نشست و مشغول خوردن شدن این جمع کوچیک برای تهیونگ بهترین تجربه ی زندگیش بود
بعد از خوردن غذا جونگکوک، تهیونگ رو به اتاق برد
-چند دقیقه دیگه دکتر میاد
تهیونگ باشه ای گفت و به گوشه ای خیره شد
بعد از دقایقی جونگکوک به همراه دکتر و دستیارش دستگاه فیزیوتراپی رو به داخل اتاق اوردن و تهیونگ با دیدن دکتر سلام کرد دکتر هم متقابلا سلام کرد و حال تهیونگ رو پرسید و به سمت تهیونگ رفت
-خیلی وقته نیومدی برای ادامه درمان. حالت چطوره خودت چیزی حس نکردی
جونگکوک توی جواب دادن پیشقدم شد
-حتما نتونستیم که نیومدیم
تهیونگ چشماشو برای جونگکوک چرخوند که ساکت بشه و خودش به حرف اومد
-نمیدونم من همش تو اتاق و رو تختم
دکتر سری تکپن داد و بعد از نگاهی به پاهای تهیونگ دستگاه رو راه انداخت و بهش برق وصل کرد
بعد از تموم شدن ورزشای مخصوصی رو به تهیونگ گفت که با کمک جونگکوک انجام بده
-میخوام یه خبر خوب بهتون بدم شما بنظر دارین در مقابل این مشکل مبارزه میکنین و درصد خوب شدنتون بالاتر رفته
تهیونگ با خوشحالی و هیجان به جونگکوک نگاه کرد و جونگکوک لبخند مهربونی زد
و دکتر ادامه داد
-ولی خب هنوزم نمیتونم با اطمینان بگم باید درمان طبق روال پیش بره تا ببینیم چی میشه
تهیونگ سری تکون داد
-من تا جایی که توانشو داشته باشم میجنگم
و جونگکوک به طرف تهیونگ رفت
-منم تا اخرش کنارت میمونم و میجنگم
دکتر لبخندی به این زوج دوست داشتنی زد...
بعد از رفتن دکتر جونگکوک کمک کرد تهیونگ دراز بکشه
-ورزشا رو کی انجام بدیم
تهیونگ لپشو باد کرد
-بعدا، الان خستم
جونگکوک خنده ای کرد
-تنبلی برای این یه مورد ممنوعه ها. ولی بهت یکم استراحت میدم
تهیونگ پتو رو روی سرش کشید و قهر ساختگی کرد
جونگکوک لبخندی زد و خواست ناز تهیونگ رو بکشه که گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم یونگی پوفی کشید و روی بالکن رفت و جواب داد
-بله
یونگی از اونور خط گفت
-جاسوس شروع به کار کرد نپذیرفتنش با اون همه مزایا جای تعجب داشت. فقط میگفت که یه رفت و امدای مشکوکی به شرکت جانگ میشده و یه پیرزن با دو تا بادیگارد رفته پیش هوسوک طوری که پیرزن رو توصیف کرد مشخصاتش مثل مشخصات مامانبزرگت بود
جونگکوک عصبی چشماشو روی هم فشار داد
-میدونستم این زن پست فطرته ولی فکرشو نمیکردم تا این حد. برای رسیدن به خواسته هاش حتی حاضره با دشمنامون متحد بشه
یونگی اهی کشید
-حالا چیکار کنیم
جونگکوک به نرده ی بالکن تکیه داد و دستشو توی جیب شلوارش فرو برد
-فعلا نمیخواد کاری کنین تا بهتون خبر بدم مهره اصلی علاوه بر هوسوک، جنیه مطمئنم اون، به اون پیرزن خط میده. باید حساب شده قدم برداریم. تو حواست باشه تا من به نامجون رسیدگی کنم
با شکست صدای لیوان از داخل اتاق سریع به اتاق رفت و با دیدن تهیونگ که روی زمین افتاده فورا به سمتش رفت و روی زمین نشست
-چیشد عزیزم؟ حالت خوبه؟
و شروع به وارسی تهیونگ کرد
تهیونگ با ناباوری لب زد
-اومدم لیوان اب رو از روی میز بردارم تا اب بخورم پام تکون خورد. پام تکون خورد میخواستم بلند بشم ولی نتونستم افتادم زمین
-عزیزم الان حالت خوبه؟
تهیونگ سری تکون داد
جونگکوک تهیونگ رو بلند کرد و روی تخت نشوند و دستشو روی یکی از پاهاش گذاشت و تکون داد
-الان حس میکنی
تهیونگ سری به علامتی نفی تکون داد
-نه نه ولی تکون خورد باور کن خودم حسش کردم
جونگکوک تند تند سرشو تکون داد
-میدونم عزیزم باور میکنم. الان به دکتر زنگ میزنم ببینم چی میگه
و گوشی رو برداشت و به دکتر زنگ زد
بعد از یه ربع گوشی رو قطع کرد و سمت تهیونگ رفت و کنارش روی تخت نشست و دستشو گرفت
-دکتر گفت این نشونه ی خوبیه گفت این مثل یه شوک بوده گفت اطمینات میده به زودی خوب میشی
تهیونگ مات و مبهوت به جونگکوک خیره شد و اشک از گوشه ی چشمش سرازیر شد
جونگکوک هم که بغض راه گلوش رو گرفته بود محکم بغلش کرد و به ارومی اشک ریخت بعد از دقایقی تهیونگ رو از خودش جدا کرد و به شکمش نگاه کرد
-افتادی زمین بجمون طوریش نشده باشه خودت لگنت نشکسته باشه باید دکتر خبر کنم
تهیونگ میون اشکاش لبخندی زد
-نه اگه چیزی شده بود متوجه میشدم ما خوبیم
جونگکوک ولی انگار بازم مطمئن نبود پس به دکتر مربوط به باروری و زایمان زنگ زد و ازش وقت گرفت تا نیم ساعت دیگه تهیونگ رو به مطبش ببره
جونگکوک همونجور که مشغول اماده کردن تهیونگ بود اروم گفت
-اول از سلامت خودت و بچه مطمئن میشیم بعدش یه جشن حسابی میگیریم
تهیونگ هم لبخندی به مرد مهربونش زد انگار دنیا داشت روی خوششو بهشون نشون میداد...

YOU ARE READING
Sinful love |kookv|
Romanceتهیونگ با شکمی برامده کنار جیمین نشست و شروع به گریه کرد جیمین دلداریش داد -نگران نباش تهیونگ. خودم درستش میکنم جونگکوک باید بچشو قبول کنه باید پای کثافت کاریش بمونه Name: Sinful love Chanel: Kookvmoment Couples: Kookv, Yoonmin Writer: Maedeh وضع...