part 17

3.7K 322 6
                                    

جونگکوک همونطور که دستشو روی پیشونیش گذاشته بود گفت
-جنین دیگه، طوریش نمیشه؟ تو بیمارستان دکتر نگفت جنین مرده بوده ولی گفت که زایمان برای همسرم خطرناکه و ریسکه 
دکتر سری تکون داد
-گفتم که دیده نمیشده چون جنین دیگه جلوش رو گرفته بوده و درسته بخاطر این مشکلات زایمان ریسک خیلی بالایی داره خودتون باید تصمیم بگیرین و اینکه بخاطر این شرایط پیش اومده دیگه امکان باردار شدن برای شما وجود نداره پس تصمیم نهایی با خودتونه. ولی این عمل تخلیه جنین مرده باید هر چه زودتر انجام بشه پس من به یکی از دوستاییم که تو یکی از بهترین بیمارستانای اینجا زنگ میزنم و هماهنگ میکنم تا شما برین و عمل انجام بشه
تهیونگ که انگار هیچی نمیشنید و با همون حرفای اولیه دکتر حس میکرد دیگه تو این دنیا نیست و روحش از جسمش جدا شده و جونگکوک هم فقط عصبی ناخناشو توی کف دستش فشار میداد و سعی میکرد جلوی تهیونگ چیزی بروز نده 
دکتر دستمالی به تهیونگ داد تا شکمشو تمیز کنه و به سمت میزش رفت با اون دکتری که گفته بود تماس گرفت تا هماهنگ کنه
جونگکوک دستمال رو از تهیونگ گرفت و روی شکم پسر که به یه نقطه زل زده بود رو تمیز کرد و دستشو روی موهای پسر کشید
-تهیونگ عزیزم حالت خوبه؟ 
با نشنیدن جوابی از تهیونگ نگران تکونش داد و تهیونگ به خودش اومد انگار که از مرگ برگشته شوک شده به جونگکوک نگاه کرد و ناگهان زیر گریه زد 
جونگکوک خودشم بغضش گرفته بود ولی الان باید برای تهیونگش قوی میبود و خودشو کنترل میکرد پس تهیونگ رو بغل کرد و روی ویلچر گذاشت و بعد از صحبتی کوتاه با دکتر و خداحافظی از اتاق خارج شدن و به سمت در رفتن که منشی از پشت سر صداشون کرد
-اقای جئون نوبت بعدی رو هماهنگ نمیکنین؟ 
جونگکوک نگاهی به زن انداخت و تقریبا داد زد
-الان عصر تکنولوژیه نوبت رو با هماهنگی دکتر مشخص کن و به گوشیم نوبت رو پیام بدین
زن از لحن تند جونگکوک اخم کرد و باشه ای گفت 
جونگکوک با به حرکت در اوردن ویلچر از در خارج شد و به سمت ماشینش رفت و بعد از گذاشت تهیونگ روی صندلی و قرار دادن ویلچر تو جای همیشگیش به سمت بیمارستانی که دکتر ادرسشو داده بود حرکت کرد 
بعد از رسیدن به بیمارستان و پارک کردن ماشین تهیونگ رو با ویلچر به داخل برد و بعد از صحبتی با پذیرش برای دیدن دکتر به همراه پرستاری برای رفتن به یه اتاق و اماده شدن برای عمل رفتن
پرستار میخواست به تهیونگ کمک کنه لباسای مخصوص اتاق عمل رو تنش کنه که جونگکوک مانع شد 
-خودم امادش میکنم 
پرستار ابروهاشو بالا انداخت و از اتاق خارج شد جونگکوک بعد از پوشوندن لباس برای عمل تن تهیونگی که مثل مجسمه به یه گوشه خیره شده بود و چیزی نمیگفت دست پسر رو گرفت
-تهیونگم تو از پس مشکلای بدتر از این بر اومدی تو قوی ترین شخصی هستی که میشناسم اینم میگذره نگران نباش اینا همش تقصیر منه از وقتی که وارد زندگی من شدی درگیر مشکلات من شدی
ولی تهیونگ هیچی نگفت 
جونگکوک قطره ی اشکی از گوشه چشمش چکید ولی سریع پاک کرد و بعد از صدا کردن پرستارا دنبال برانکاردی که تهیونگ رو حمل میکرد رفت و وقتی تهیونگ وارد اتاق عمل شد داد زد
-تو دلیل زندگی منی پس بجنگ
و در اتاق عمل بسته شد و بعد از دقایقی دکتر به داخل اتاق عمل رفت 
بالاخره مجالی پیدا شد تا جونگکوک خودشو خالی کنه و شروع به اشک ریختن کرد و با خودش زمزمه کرد
-میکشمت هوسوک کاری میکنم روزی هزار بار ارزوی مرگ کنی زجرکشت میکنم هر کی باعث و بانی این مشکلاتمون باشه رو از بدنیا اومدنش پشیمون میکنم 
و دستاشو مشت کرد و پاهاشو با استرس تکون داد... 
همینطوری با استرس راهرو رو طی میکرد که گوشیش زنگ خورد با دیدن اسم یونگی پوفی کشید و تماس رو وصل کرد
-بله؟ 
یونگی اونور خط گفت
-صدات چرا گرفته 
جونگکوک هوفی کشید و دستی به موهاش کشید
-زود بگو کارتو وگرنه قطع میکنم
یونگی با ناراحتی گفت
-باشه چرا پاچه میگیری
و کمی مکث کرد و ادامه داد
-اون یارو که تیر زدی به پاهاش بردمش پیش یکی از دوستام که رئیس یه بیمارستان خصوصیه که مشکلی برامون پیش نیاد قضیه فیصله پیدا کرد و اون یارو به دلیل خونریزی زیاد و دیر بردنش مجبور شدن پاهاشو قطع کنن ولی بنظرم کارت اشتباه بود جونگکوک 
جونگکوک برو بابایی زمزمه کرد و گوشی رو قطع کرد 
بعد از انتظاری طولانی بالاخره در اتاق عمل باز شد و دکتر بیرون اومد، جونگکوک سراسیمه به طرفش رفت
-چیشد دکتر حال همسرم و ب... بچم خوبه؟ 
دکتر سری تکون داد و ماسکشو پایین داد
-حالشون خوبه جنین مرده از شکم ایشون خارج شد و وضعیت همسرتون فعلا خوبه ولی جنین دیگه زیاد وضعیت خوبی نداره و نباید سرش ریسک کرد
جونگکوک صورتشو با عصبانیت مالید 
-ممنون 
و نگاهش به برانکاردی که تهیونگ رو از اتاق عمل بیرون اوردن خورد و سریع به طرفش رفت
بعد از منتقل کردن تهیونگ به یه اتاق پرستار رو به جونگکوک کرد
-همسرتون فعلا بدلیل مواد بیهوشی، بیهوشن کم کم به هوش میان و شما میتونین کنارشون باشین 
جونگکوک سری تکون داد و بعد از خارج شدن پرستار به سمت تهیونگ رفت و روی صندلی کنار تختش نشست و دست سردشو گرفت 
-تهیونگم تو به بد اقبالی من دچار شدی انگار که این بخت بد و نحس واگیر داره نباید تو رو درگیر میکردم ولی اونقدر خودخواه بودم که تو رو برای خودم و کنار خودم میخواستم. شاید این بدشانسی من از اون شبی که شروع شد که خبر مرگ عزیزترین کسم برادرم رو شنیدم 

Sinful love |kookv|Where stories live. Discover now