ماشین با سرعت پایین ، آروم آروم اواخر مسیر رو طی میکرد . کوچه ها تنگ ولی به لطف انبوه گل و گیاه هایی که روی بالکن ها قد کشیده بودن و معماری قشنگ ساختمون ها ، باصفا بودن .
جین نگاه کوتاه به امگا انداخت که با لبخند دلتنگی به اطراف نگاه میکرد و سعی کرد تپش مضطرب قلبش رو آروم کنه .
امگا که آستین پیراهنش رو تا آرنج باال زده بود و جای چند زخم کمرنگ روی ساعدش خودنمایی میکردن ، فرومون آلفا رو برای بار دیگه ای بو کشید و لب زد : تو بازم استرس داری ؛ آلفا !
مثل همیشه لحنش خبری بود و شک و سوالی درش وجود نداشت .
امگا دم عمیقی گرفت و سمتش برگشت : میفهمم کاملا طبیعیه که استرس داشته باشی . ولی محض رضای خدا اینکه اولین گفتگو نیست ، فقط از نزدیکه . منم هستم دیگه ... فایتینگ جینی !
خنده ی دندون نمایی کرد و انگشت هاش رو کنار صورت سوکجین ضربدری کرد .
گرگ آلفا با شنیدن اون نیک نیم روی پشتش پهن شد و زوزه کشان غلتی زد و جین با حس کردن فرومون اطمینان بخش امگا لبخندی زد و سر تکون داد .
تهیان ، چند لحظه بهش خیره شد و وقتی ماشین به محوطه ی باز تری رسید با ذوق خونه ای رو نشون داد : اون خونه ی ماست ؛ نگاش کن !
جین سرش رو گردوند و داخل کوچه ی کوتاهی ، خونه ای رو دید که نمای آجری سفید رنگ و ساده ی حیاطش زیر انبوهی از شاخه ی درخت پنهان شده بود و جلوه ی پاییزی زیبایی داشت .
ماشین تازه پارک شده بود و آلفا هنوز فرصت نکرده بود اقدام به انجام کاری کنه که در خونه باز شد و امگا که نصفه و نیمه میاده شده بود فریاد خوشحالی زد : تمین !
و اونطور شد که زودتر از آلفا از ماشین بیرون پرید و سمت پسر قدبلند و الغراندامی که موهای نخودی رنگ و لختی داشت دوید .
پسر که تمین خطاب شده بود با شنیدن صدای آشنا گردن کشید و فرصت حرکت پیدا نکرده بود که صدای قدم های تند نزدیک شدن و جسمی توی آغوشش فرو رفت . حتی صدای پای اون دختر ، مدلی که بقیه رو در آغوش میگرفت و طرز در زدنشم میشناخت .
لبخندی زد و با تخمین زدن مکان کمرش متقابلا در آغوش گرفتش : حالت خوبه ؟ قدت که از سری پیش بلند تر نشده . محض اطلاع دفعه ی پیش که اومدی ، سر این قضیه دعوامون شد و گفتی اگه بلندتر نشده بودی پنجاه هزار وون بهم میدی و الانم سرت دقیقا همونجاییه که اونموقع ...
امگا با اخم به چشم های همیشه عجیب تمین نگاه کرد : دهنتو میبندی ؟ یادم نرفته چه گوهی خوردم . میدم . حداقل قبل این حرفا حالمو بپرس !
تمین خندید و آهی کشید : اما لاغر تر شدی . دور کمرت بیشتر بود . به خودت نمیرسی ؟ پس اون جفتت دقیقا داره چه غلطی میکنه ؟
_ اون الان اینجا ...
قبل از اینکه هشدارش رو تکمیل کنه صدای سرفه ای از پشت سرشون بلند شد و بتای قدبلند ، آگاه از گندی که از همون اول کار زده از امگا فاصله گرفت : ببخشید ...
ESTÁS LEYENDO
^He is my moon^
Hombres Loboنامجون واقعا از زندگی ای که تونسته با جفتش بسازه راضیه و مطمئنه بچه هاش خوب بزرگ میشن . اما خب ... هیچوقت ممکن نیست حدس بزنید زندگی ممکنه چه چیزایی رو برای روز بعدتون آماده کرده باشه ! . . . کاپل : ناممین ، کوکوی ، چانبک ، جین×دختر ، یونگی×دختر ژان...
