جین مثل مرغ پرکنده اینور اونور میرفت و دروغ نبود اگه میگفتن تهیان دیگه از دستش کلافه شده .
یکی از پلیور های آلفا رو تنش کرده بود و فکر میکرد حداقل یه دور کل لباس های کمد جین رو پوشیده .
امگا روی صندلی اپن تکون خورد ، بعد از مرتب کردن یقه ش گوشی رو بین انگشت هاش چرخوند و نگاهش کرد : زنگ بزنم ؟
جین به سمتش خیز برداشت : نه نه نه ! صبر کن بیشتر آماده شم .
دستی به صورتش کشید : خوب شیو کردم ؟ قیافم مشکلی نداره ؟ میخوای برم لباسمو عوض کنم؟ یوقت پدرت فکر نکنه سَبُکم ؟
امگا " وای خدا " ی بلندی گفت و سرش رو به اپن کوبید .
به محض اینکه سوکجین خواست سمتش بره و ببینه زنده ست یا نه سرش به شدت بالا اومد و باعث شد آلفا نگران مهره های گردنش بشه : محض رضای خدا جین ! بار سومه میخوای لباس عوض کنی و به هر کوفتی که میپسندی قسم که خیلی خوب اصلاح کردی ! اصلا عین نوزاد شده پوستت . و بهتره بدونی اصلا حوصله ندارم برای بار نمیدونم چندم راجب لباس هات نظر بدم پس بشین سرجات ! فقط یه تماس کوچولو عه دیگه . یکم حرف میزنیم و تمام ! اصلا نیازی نیست تو از اولش باشی .
_ معلومه که از اول نیستم ! تو مقدمه میچینی بعدش من میام . اصلا ببینم ، تو اخه چجوری انقد آرومی ؟
امگا سرش تکون داد : تویی که قراره صحبت اولت بعنوان یه میت باشه ؛ ولی من بیست و دو ساله فرزندشون هستم . خبر داری ؟
_ باشه باشه ، میخوای یبار تمرین کنیم که چی بگیم ؟
امگا با حرص سعی کرد لگدی حواله ش کنه اما جین با فرزی فرار کرد .
_ من لعنتی کاملا میدونم چی بگم ! حالا ممنون میشم اگه در حقم نیکی کنی و بزاری شماره بگیرم .
حال جین برای خندیدن زیادی خراب بود پس فقط روی کاناپه نشست و کوسن بزرگش رو بغل گرفت : بگیر شماره رو !
امگا دم عمیقی گرفت و بازدمش رو همزمان با وارد کردن آخرین عدد گرفت . سومین یا چهارمین بوقش بود که صدای مادرش سکوت خونه رو شکست : سلام عزیزم
لبخند روشنی صورت امگا رو از آن خودش کرد : سلام مامان ؛ حالتون خوبه ؟
_ ما خوبیم عزیز دلم ... خودت حالت خوبه ؟ غذا میخوری ؟ مریض نشدی ؟ امتحانات رو چیکار کردی ؟ اصلا کِی میای پیشمون ؟ بابات میره میاد سراغتو میگیره منو حرص میده . خوب جا خوش کردیا ! نمیگی اینجا هیچکس نیست نق نق کنه سر ما رو ببره ؟ همه ش شده سکوت ... خیلی نامردی دختر .
امگا کلام مادرش که یه ریز حرف میزد رو شکست : مامااااان ... آروم تر ! حالم کاملا خوبه مشکلیم ندارم . فقط الان یه موضوع مهمی هست که باید بدونید .
_ موضوع مهم ؟ ... آه ، پول کم آوردی ؟ خب زودتر میگفتی واست میفرستادیم . میدونی که نباید خجالت بکشی دیگه ؟
_ ای بابا ، نه ... پول که اصلا مسئله ی مهمی نیست . اون گیتار پس چیکاره بوده تا حالا ، وسیله به این پول سازی ! حالا اینو ولش کن اصلا ... میشه بابا رو صدا کنی ؟ باید جفتتون بدونید .
ŞİMDİ OKUDUĞUN
^He is my moon^
Kurt Adamنامجون واقعا از زندگی ای که تونسته با جفتش بسازه راضیه و مطمئنه بچه هاش خوب بزرگ میشن . اما خب ... هیچوقت ممکن نیست حدس بزنید زندگی ممکنه چه چیزایی رو برای روز بعدتون آماده کرده باشه ! . . . کاپل : ناممین ، کوکوی ، چانبک ، جین×دختر ، یونگی×دختر ژان...
