Purple Devil

633 82 138
                                    

سلام و رحمت؛ جین هستم.
(استاد خانوادمون با این سلامه ما رو سایید.)

وانشات آوردم.😎
یعنی من نیاوردم.🗿
آویسای مهربان با قلم قشنگش برامون یه وانشات زیبا و دوستداشتنی نوشته!(:

نفری یدونه تعظیم به آویسای عزیز بکنید بعد شروع کنید به خوندن وگرنه دریون جیون رو صدا میزنم با کاکتوساش بیاد.😘🤗

By: Avisa80


‌---------♡---------



برامدگی کوچیک پنهون شده ی زیر موهای شکلات رنگش کشید و شروع به بازی باهاش کرد.

چشم های عسل رنگش خیره شدن به برامدگی کوچکی که توسط دست هاش از زیر موهای بلند اون مرد بیرون اورده شده بودند.

لب هاشو خیس کرد و بیشتر به‌ مرد کناریش چسبید.

+ فک میکردم دمای بدنت باید گرم  تر از اینا باشه

_هست

چشمای زیباش از تعجب گرد شد و نگاهی از بالا به روی صورتی  که به روبرو زل زده بود انداخت.

چرا نگاهش نمیکرد؟

+پس چرا من چیزی حس نمی کنم.

زیر لب غر زد و دستش و روی پیشونی متعادل پسر گذاشت.

لیام بالاخره نگاهش و از دیوار آبی رنگ روبه روش گرفت و به پسری که روی پاهاش نشسته بود خیره شد.

قبل حرف زدن مکثی کرد.

_ چون آرومم

خیره به مردمک های لرزون پسر گفت و چشم های حیرانش و از نظر گذروند.

عادت داشت به  نگاه های شیفته و حیران روی خودش
اما نگاه حیران پسر بخاطر حرفش بود یا زیبایی صورتش؟
نمی دونست

+خیلی درد داشت‌؟

نگاه پر از کنجکاوی و نگرانش و به لیام داد تا جوابش و از اون شیطان دلبر بگیره.

_چی؟

خیره تو چشم های لیام جوابش و داد.

+وقتی بال هاتو ازت گرفتن و تبعید شدی به زمین

دوباره مکثی کرد و اینبار با اطمینان درحالی که سرش و به نشانه تایید حرف های خودش تکون میداد ادامه داد.

+من شنیدم که میگن شیطان هم یه فرشته هست فقط فرشته ای که درد کشیده.

نگاهش و از مردمک های زیبای اون انسان گرفت و به دست های خودش که دور کمر اون پسر * به قول خودش ناچیز* حلقه شده بود خیره شد.

_من خودم خواستم ... پس برام دردش مهم نبود.

پسر زیبا موهای کوتاهش و پشت گوشش هدایت کرد و نفس کوتاهی کشید با چشم های متفکر همچنان نگاه خیرش و به نیم رخ اون مرد دوخته بود.

• OneShots [Ziam] •Where stories live. Discover now