پارت ۲۳(چانگ)

Start from the beginning
                                    

نامجون:جینی!!!....اون کیوتی بارداره،میدونم چانگ عوضی تر از چیزیه که به بچم رحم کنه،جین دووم نمیاره....

از فکری که تو ذهن نامجون بود تمام بدنم لرزید،یعنی اینقدر عوضیه؟فاک!!
تهیونگ با چشمای اشکی سمت نامجون رفت...
ته:نامجون هیونگی...جینی خیلی قویه،من اونو میشناسم....اون از بچتون مراقب میکنه....
نامجون ته رو توی بغلش کشید و هق هقش بلند شد....
نامجون:ته....جین خیلی قویه،ولی چانگ...اون..اگه بخواد با جین کاری بکنه.....اون بارداره تهیونگی،به رایحه منه لعنتی نیاز داره.....
جیمین:‌چجوری دزدینش؟
نامجون شرمنده نگاهی به بقیه کرد و شروع کرد به تعریف کردن اتفاقات بین خودشون....
تهیونگ:هق....نامجون هیونگی...جینی...هق....اون خیلی دوست داره....هق....از ته دلش هیچوقت نمیگه ازت متنفره....هق...لطفا پیداش...هق ...کن،اون میترسه.....بده دستاتو تمیز کنم..هق...جینی دوست نداره اینجوری ببینتت....
و بلند شدم تا ظرفی بیارم تا زخمشو بشورم...
جیمین کنارم نشست...
دوتایی دستای بزرگ نامجونی رو تمیز کردیم و براش بستیم....
کوک:حالا میخواین چیکار کنیم؟
نامجون:من جاشو بلدم...اون میخواد فقط جلوی چشمام زجرم بده....
شوگا:خب میگین چیکار کنیم؟وایسیم تا هرکاری میخواد با جین بکنه‌؟
کوک:نه....من یه نقشه ای دارم....
تهیونگ:چیکار میخواین بکنین؟
کوک:ماها انسانیم نه؟هرکاری بکنیم میتونن دستگیرمون کنن....ولی گرگامون که براشون قانونی وجود نداره،هوم؟
شوگا پوزخند زد...
شوگا:دلم برای جنگیدن گرگم تنگ شده،بیاین یه بازی با اون چانگ بکنیم....
شوگا:نامجون،تو برو پیش امگات،فعلا سلامتی جین و بچش از همچی مهم تره...خیلی عادی و تنهایی برو و خودتو تحویل بده...
کوک،من افراد پدرمو میارم،وقتی از خوب بودن جین مطمعن شدیم حمله میکنیم...
ته:منم میام....
جیمین:اره منم میاممممم....
نامجون:نه!!جیمین...اون اول ترو میخواسته،ولی جینو دزدیده چون جین بارداره...اون یه خون خالصه و تونسته بفهمه که جین بارداره....شما دوتا،زنگ میزنم چان،میرین پیش بکهیون و به هیچ عنوان از خونه بیرون نمیاین،احتمال دزدیده شدن دوتاتون هست....
کوک:ته،تو تازه مارک شدی،اگه پیدات کنه میتونه با یه گرگ تازه مارک شده هرکاری بخواد بکنه....
سرمو تکون دادم و چشمی گفتم...
خندید و محکم بغلم کرد.....
نامجون:هییییس داره زنگ میزنه...
*:اوه کیم.....افرادتو جمع کردی دور خودت نه‌؟میدونی که دست از پا خطا کنی میدم امگاتو عروسک جنسی کنن....
نامجون فکشو منقبض کرد...
نامجون:دست بهش نزن پدرسگ،خرخرتو میجوم لعنتی اگه بلایی سرش بیاد....
صدای قدم هایی میومد...
کمی بعد صدای جیغای جین بود که دل نامجونو میلرزوند...
جین:نکننننن.....برو...هق....برو عقب....دست نزن بهم....خواهش میکنم نکننننننننن.....
کوک چشماشو روی هم فشرد،دلش داشت ریش میشد...شوگا جیمینو بغل کرده بود و سعی میکرد نشونه صدای جینو....
* :میشنوی؟چطوری باردارش کردی؟خیلی جیغ جیغوعه،فکر میکردم امگات مطیع باشه....
نامجون:عوضی حرومزاده بهش دست نزن،هرکاری بخوای میکنم ولی به امگام دست نزن....
* :‌حالا شد....خیلی خب،چیزی ازت نمیخوام،تنهایی بیا...جلوی امگات جونتو بگیرم همین...فقط میخوام جلوی جینت جون بدی.....
نامجون:جین چی میشه؟
* :مطمعن باش با تمام وجودم از بچت مراقبت میکنم،البته اگه امگا نباشه...میدونی که امگاها خیلی میتونن پول برات بیارن،نمیتونم از این سود بزرگ بگذرم...اگرم الفا شد...اومممم،میتونم بهش یه سمت بدم تا پیش خودم بمونه نه؟اوه نگران جینم نباش،اگه خوشم بیاد ازش نگهش میدارم،اما اگه بخواد جیغ جیغ کنه میدمش دست بادیگاردام...

تهیونگ توی بغل کوک جمع شد و هق زد،جینی!!
نامجون:جون منو بگیر،ولی جینو ولش کن....
* :تعیین تکلیف نکن برای من،من همچیو مشخص میکنم...بهتره زودتر تصمیمتو بگیری....الانم بیا باهاش حرف بزن،تولش پاپاییشو میخواد....

صدای جین توی گوشی پیچید...
جین:هق..نامجونییییی
نامجون:جینی...قربونت برم الهی....حالت خوبه دورت بگردم؟
جین:هق....نامجونی،منو ببخش اگه ناراحتت کردم...من هیچوقت ازت متنفر نمیشمـ..تروخدا نجاتم بده...من نمیخوام کسی بهم دست بزنه،اینا خیلی زیادن،کتکم میزنن..هق...قسمت میدم کمکم کن...
نامجون گریه میکرد....
نامجون:قربونت برم...میام....میام عسلم...
جین:نامجونی میدونستی من نینی دارم؟هق.....میخواد نینیمونو بکشه....میخوان بهم تجاوز کنن...من میخوام بمیرم،بچمونو میکشم با خودم ولی..هق....نمیزارم کسی...هق...به امگات دست بزنه...

نامجون ترسیده داد زد...
نامجون:نهههههه....جینی نکن،این کارو نکن....میام کمکمت میکنم ولی احمق نشو....بچمون برام مهم نیست،کاری نکن با خودت...خواهش میکنمـ...

جین:هق....نامجونی....هق...من خیلی دوست دارم....به تهیونگ بگو اگه منو دیگه ندید بدونه من همیشه مراقبشم....نمیتونم بزارم اتفاقی برای تو بیفته...نیا....من بمیرم بهتره...تو نیا...

و گوشی از دست جین کشیده شد....
*:خیلی خب...اگه مکالمه عاشقانتون تموم شد میخوام برم،باید یه دوش بگیرم...جینی بوی الکل دوست نداره،مرسی کیم که ارزومو براورده کردی...ارزوم بود با یه گرگ باردار سکس کنم،اووف جینی خیلی خوشکله...دلم براش میسوزه،چون میدونی....من سادیسم دارم...
و شروع کرد قهقهه زدن....
نامجون عربده کشید...
نامجون:میام...میام عوضی،جونمو بگیر ولی دستتو به اون نزن...همین الان میام...

* :اوک،منتظرتم کیم...دیر نکن...
و قطع کرد....

نامجون گوشیشو توی مشتش فشرد و اونو پرت کرد،گوشیش توی شیشه سراسری خورد و صدای شکستنش با صدای عربده نامجون یکی شد....
کوک سریع بلند شد و دست نامجونو گرفت....
کوک:اروم باش،نامجوننننن گوش کن....برش میگردونیم...نکن،نکن لعنتی...
نامجون کوکو کنار زد و تمام دکوری خونه رو تک تک شکوند،نفس نفس میزد...
نامجون:همین امشب خونتو میریزم...
و به سمت در رفت...
نامجون:تمام توانتونو به کار بگیرین،من میرم،امشب باید چانگ لعنتی رو از زندگی ساقط کنم....
و درو پشت سرش بست....
------------------------------------------------
صدای عر زدنتون نمیاد😭😭😭😭😭

الهی من بمیرم برات جینی😭😭😭

چه نویسنده خوبی از پریروز تا الان سه پارت اپ کرده...

ووت و کامنت بدین...
هرچی توانتونه عر بزنین😭
بای😭😭

My special omegaWhere stories live. Discover now