•°. *࿐𝘤𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥
"ام خب ببین تو خیلی آدم خوبی هستی و کاکائو داغ خوشمزه ای درست میکنی... ولی کل این قضیه لب و اینا- ببین وقتایی که تو به لبام خیره میشی متوجه میشم و حقیقتش این خیلی رو م-"
"آه ببخشید، ممکنه درخواست عجیبی باشه ولی میشه سرت رو ب...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
جیسونگ متوجه شد توی لبخونی افتضاحه؛ ولی بنظر میومد مینهو تازه با ناامید و غمگین شدن جیسونگ، داره سرگرم میشه. موقع حرف زدن، یکی از انگشت هاش رو بالا گرفت تا به جیسونگ توی فهم جمله کمک کنه.
فقط یکی دیگه.
جیسونگ به آرومی سرش رو تکون میده. میدونه که قراره به زودی از هم جدا بشن؛ اما این رو هم میدونه که این حس خوب قراره تا اخر روز همراهش باشه و چیزی باشه که جلوی کوبیدن سرش روی میز رو موقع کلاس ها میگیره.
تمرکزش رو روی لبهای مینهو میذاره و در سکوت تحسینشون میکنه. برای جیسونگ، مدل صحبت کردن مینهو خیلی خاص بود؛ مثل هنر بودی، هنری که هنوز کسی کشفش نکرده بود. چیزی که جیسونگ میتونست پیش خودش نگهش داره و تحسینش کنه.
با خودش فکر میکنه مطمئنا قراره بیشتر به لب های مینهو خیره بشه حتی اگه قرار نباشه دوباره این هدفون ها رو روی گوشهاش بذاره.
میشه...؟
"یه کوچولو آروم تر!" جیسونگ کمی به جلو خم میشه، انگار که میخواست اخرین فرصتش برای درست گفتن رو از دست نده.
میشه ببوسمت؟
"میشه ببوسمت؟ میشه ببوسمت!" جیسونگ با هیجان هدفون ها رو از روی گوشش برمیداره و دستهاش رو بالا میگیره، تا اینکه به خودش میاد و متوجه جمله ای که گفته بود میشه، نگاهش به چهره مینهو میافته و برای اولین بار حالتی رو توی صورتش میبینه که براش حس تازگی داشت.
آسیب پذیر و ترسیده...
"میتونی ببوسیم؟" جیسونگ چندبار پلک میزنه و جمله رو زیرلب مرور میکنه تا ببینه درست متوجه شده یا نه. فکر میکنه مینهو داره باهاش شوخی میکنه تا اینکه دوباره نگاهش به باریستا میافته که به آرومی سرش رو تکون میده.
دست هاش روی پاهاش میافتن و لب هاش از هم فاصله کمی میگیرن.
مینهو، از سر جاش بلند میشه، انگار که میخواد هرچی سریع تر از اونجا دور بشه و فرار کنه اما جیسونگ، به موقع مچ دستش رو میگیره و دوباره روی مبل میندازتش. بدون توجه به گرمای خونی که توی لپ هاش به جریان افتاده، سرش رو پشت سر هم تکون میده و دست مینهو رو توی دستهاش میگیره.