•°. *࿐𝘤𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥
"ام خب ببین تو خیلی آدم خوبی هستی و کاکائو داغ خوشمزه ای درست میکنی... ولی کل این قضیه لب و اینا- ببین وقتایی که تو به لبام خیره میشی متوجه میشم و حقیقتش این خیلی رو م-"
"آه ببخشید، ممکنه درخواست عجیبی باشه ولی میشه سرت رو ب...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
وقتایی هست که جیسونگ فراموش میکنه مینهو نمیتونه صداش رو بشنوه. وقتی حرف از زندگی روزمره و کار های روزانه اس، مینهو خیلی ماهرانه اون رو بی هیچ مشکلی انجام میده و سربلند ازش بیرون میاد؛ اونقدر که جیسونگ بارها شده که با خودش بلند بلند حرف بزنه و تازه اخر حرف هاش متوجه شه مینهویی که کنارشه اصلا بهش نگاه نمیکنه چه برسه به لب خونی.
این اتفاق خیلی کم میافته، و وقتی هم که مینهو با چشمهای گردش سوالی بهش نگاه میکنه، جیسونگ فقط سرش رو تکون میده و تظاهر میکنه اتفاقی نیفتاده. اینکه انقدر راحت فراموش میکنه شنیدن بخش عظیمی از زندگی باریستای مهربونش رو تحت تاثیر قرار میده ولی اون برای خودش حرف میزنه بی اینکه مینهو بفهمه باعث میشه حس بدی داشته باشه. احساس اینکه داره اون رو دور میزنه و بهش ترحم میکنه. ولی هیچ زمانی بیشتر از اون روزی که باهم رفته بودن مرکز خرید، احساس شرمندگی و بی مسئولیتی بهش نکرده بود.
جیسونگ، تمام مدت پشت در کافه منتظر مونده بود تا وقتی که شیفت مینهو تموم شه. با دیدن موهای خوش فرم و حالت داده ای که به طرز زیبایی توی چشم بودن لبخند به لب هاش باز شد. کت جینش رو روی دستش انداخته بود و سعی میکرد با پاشنه پاش در رو ببنده، شلوار جین مشکی رنگش بخاطر آرد و شکر به سفیدی میرفت که باعث شد جیسونگ با خودش فکر کنه حتما اون روز رو با شیرینیپزها توی آشپزخونه گذرونده.
وقتی متوجه جیسونگ میشه، با لبخند به سمتش میره "همه چی خوبه؟" میپرسه و دو انگشت شست و اشاره اش رو به معنای "خوبه" به هم میچسبونه و میخنده.
جیسونگ، چشمهاش رو میچرخونه با گرفتن مچ دست باریستا به بیرون از کوچه میدوعه. بعد از چند دقیقه متوجه میشه توی تمام اون مدت مچ مینهو رو ول نکرده و اون هم نه تنها تلاشی برای کشیدن دستش نکرده، بلکه وقتی ایستادن دست جیسونگ رو کشید تا جای مچ، انگشت هاشون رو بهم وصل کنه. جایی توی سینه جیسونگ گرم میشه و پروانه ها توی شکمش بالا و پایین میرن. با لکنت سعی میکنه کلمه های نامفهومی بگه، میدونه وقتایی که به لکنت میافته، کار رو برای مینهو سخت میکنه. اما اینم میدونه که مینهو از اینکه همچین تاثیری روی اون پسر داره هم لذت میبره.