𝑨𝒃𝒐𝒖𝒕 𝑴𝒐𝒗𝒊𝒆 𝑺𝒖𝒃𝒕𝒊𝒕𝒍𝒆

1.8K 558 128
                                    

"انگار از جنگل فرار کردی"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


"انگار از جنگل فرار کردی"

جیسونگ نگاهی به مینهو، که با نیشخندی این حرف رو بهش زده بود و سعی میکرد خنده هاش رو نگهداره، کرد. کلاه هودیش رو پایین تر کشید تا سیاهی زیر چشمها و جنگلی که موهاش بهش تبدیل شده بود رو بپوشونه.

"خیلی بدجنسی." جیسونگ با ناراحتی رو بهش زمزمه کرد. دروغ چرا، میدونست اگه وضعش بدتر از اونی که منیهو گفته نباشه، بهترم نیست. دستش رو دراز کرد و با بدخلقی گفت "جذاب تر بود اگه جای اینکه نشنوی، نمیدیدی ایش. کاکائو داغمو بده بیاد"

با لب های ورچیده به بخار بالا اومده از ماگ نگاه میکنه و همزمان با مینهو که از روزش براش تعریف میکنه گوش میکنه. هرازچندگاهی، میبینه که باریستا روش رو میگردونه و خنده اش از وضعیت جیسونگ رو سرکوب میکنه. گونه هاش از شدت خودداری اش، صورتی شده بودن و چشمهاش، هلالی تر از همیشه بنظر میومدن.

در طی چند هفته گذشته مینهو و جیسونگ به طرز عجیبی بهم نزدیک تر شده بودن‌.
تونسته بود به رفتارهای مینهو، بیشتر عادت کنه. به خیره شدنش، به اینکه چطور صدای همه چیز رو به بهونه موسیقی بلند میکنه، و حتی به پلک زدنش. مینهو، به قدری سریع و تند پلک میزنه که جیسونگ هیچوقت نتونسته حین کار مچش رو بگیره. انگار که میتونه با سریع پلک زدن، سعی میکنه تا حد امکان اطرافش رو توی ذهنش ثبت کنه و تاجایی که ممکنه چیزی رو از دست نده.

مینهو، ممکن بود اهمیتی به ناشنوا بودنش نده و سعی کنه مثل بقیه باشه، ولی جیسونگ متوجه شد وقت هایی هست که باریستای جوون، خودش رو محدود میکنه تا برای اطرافیانش دردسر کمتری باشه.

مثل روزی که با مینهو توی آپارتمانش نشسته بودن تا فیلم ببینن. خیلی وقت بود روابط اونا با دعوت همدیگه به شام خوردن توی خونه هم و وقت‌گذرونی باهم، از آشناهای دور تبدیل به دوست شده بود پس تصمیم گرفتن بعد مدت ها از استراحتشون استفاده کنن و این دفعه، باهم فیلم ببینن.

آپارتمان کوچیکی داشت، اما دنج و گرم بود و حس خونه به جیسونگ میداد. مینهو براش میگه که اجاره بخاطر ایستگاه قطاری که نزدیک خونشه، ارزون تر از بقیه جاهاست؛ چون بودن کنار قطار کلی سر و صدا داره و خوابیدن توی اون محیط شلوغ خیلی سخت میشه که این دقیقا، مناسب برای کسی مثل مینهو بود.

با پنجره های بزرگی که خونه داشت و ویوی رو به پارک جلوی خونه، جیسونگ به سرعت عاشق اونجا شده بود. حتی وقتی مینهو سعی داشت قانعش کنه اونجا چیز زیادی برای دیدن نداره، جیسونگ محکم باهاش مخالفت کرد و دوباره از پنجره به بیرون خیره شد.

اولین باری بود که باهم میخواستن فیلم ببینن. جیسونگ، هیجان زده بود و در طول فیلم، مدام تکون میخورد. گاهی نگاه های دزدکی به مینهو مینداخت و در سکوت، استخون گونه خوش تراش، مژه های بلند و بینی تیزش رو تحسین میکرد. فقط یکی دو نگاه دیگه کافی بود تا از شکی که داشت، مطمئن بشه. نگاه مینهو، کاملا گم شده بود؛ چشمهاش ریز شده بود و لبهاش، با استرس روی هم فشار داده میشدن. نمیتونست خودش رو به سرعت بالای بازیگر ها برسونه و حرف هاشون رو بفهمه.

به وضوح میدید چطور هربار که پسر، متوجه میشد یک دیالوگ رو جا انداخته شونه هاش با ناامیدی پایین می افتادن و چشمهاش غمگین میشدن.

پس توی یک حرکت ناگهانی، کنترل رو برداشت و فیلم رو پاز کرد و نگاهش رو به مینهو داد.

"چرا-"

"میفهمم که داری سعی میکنی لب خونی کنی." مطمئن میشه کاملا رو به مینهو حرفش رو زده باشه و وقتی چهره اش رو برمیگردونه، که مطمئن شده باشه حرفش رو فهمیده. توی تنظیمات میره و زیرنویس فیلم رو روشن میکنه و میزنه عقب تا از اول فیلم رو با زیرنویس ببینن.

مینهو، سرخ شده از خجالت سرش رو پایین انداخته بود و با انگشت هاش بازی میکرد. تا اینکه سرش رو بالا آورد و برای لحظه ای نگاهش روی لب ها و چشم های جیسونگ قفل شد. لبهاش رو بهم فشار داد:
"زیرنویس اذیتت نمیکنه؟"

"این چیزیه که بخاطرش بهم نگفتی؟!" جیسونگ خنده بلندی میکنه ولی وقتی میبینه مینهو نگاهش رو ازش میدزده و سعی میکنه سمت دیگه ای رو نگاه کنه، جدی میشه و نزدیک تر میره. آروم چند ضربه کوتاه روی زانوش میزنه تا توجهش رو جلب کنه. لحظه ای طول میکشه، اما پسر بالاخره سمت جیسونگ برمیگرده. گوش هاش از خجالت قرمز شده بودن و لب هاش رو محکم روی هم فشار میداد؛ با دیدن این صحنه، جیسونگ دلش میخواست لپ های باریستا رو بگیره و انقدر فشار بده تا دوباره اون خنده به لبهاش باز شه و بتونه صدای دلنشین قهقهه هاش رو بشنوه.

"قبلا دوستی داشتم که زیرنویس فیلم اذیتش میکرد" دوباره سرش رو پایین انداخت و مشغول ور رفتن با انگشت هاش شد "میگفت اینکه فیلم رو با زیرنویس ببینه حواسش رو پرت میکنه و باعث میشه نتونه از فیلم لذت ببره... به مرور رابطه اش باهام رو قطع کرد و گفت محدودش میکنم و سخته که با من دوست باشه... امروزم حدس زدم تو-"

"هی... من مشکلی باهاشون ندارم. تا وقتی که توام از فیلم لذت ببری، میتونم تحملشون کنم و چیز جدی ای نیست" لبخندی روی لبهاش میشینه و با خودش فکر میکنه اگه یک روز این به ظاهر 'دوست' رو ببینه، احتمالا باید باهم یه چند کلمه ای حرف بزنن، البته که جیسونگ داشت به گزینه پایین آوردن دکوراسیون صورتش و مهمون کردن یک مشت جانانه هم فکر میکرد.

حالا که مینهو میتونست به دیالوگ ها و جوک های فیلم بخنده، خونه پر سر و صدا تر شده بود. اما پسر کنارش، تمام مدت نیم رخ باریستای جوون رو جذاب تر از فیلم، پیدا کرده بود و هر از چندگاهی (بیشتر موقع ها، البته) نگاه های دزدکی و شیفته ای به صورت بی نقص مینهو مینداخت و پیش خودش، تحسینش میکرد.

𝑶𝒏 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒑𝒔 | 𝑴𝒊𝒏𝒔𝒖𝒏𝒈 ✓Where stories live. Discover now