-03:03am-bedroom-
لیام توی جاش غلط زد و از لمس شدن پوست کمرش با ملافه های خنک لذت برد.
+زین...
اروم گفت،مطمعن نبود که خوابه یا نه و اگه خواب بود نمیخواست بیدارش کنه.
+زین خوابی؟!
-نه
صدای زین رو از زیر ملافه ها شنید و بلند تر حرف زد
+اگه بیداری چرا جواب نمیدی
-چیکار داری؟!
لیام اهی کشید و با خستگی گفت
+خوابم نمیبره...زین ملافه هارو کنار زد و سمت لیام برگشت
-از ذوق اون جنده ی بلوند خوابت نمیبره نه؟!با لحنی که انگار مچ لیام رو گرفته گفت و لیام با گیجی سمتش برگشت
+جنده ی بلوند کیه؟!-همین یارو مایکل
لیام لب پایینشو بالا برد و شونه هاش رو کمی بالا داد
+نه بابا...به مردم چرا فحش میدیزین راحت تر روی کمر خوابید و خمیازه کشید
-فحش ندادم
+جنده ی بلوند فحش نیست؟!
لیام ابرو بالا انداخت
-جنده ی بلوند فحشه؟!
زین با تعجب گفت و لیام اهی کشید و ادامه نداد.-لیام احساس خوبی بهش ندارم...
زین با جدیت گفت و لیام با بی خیالی جواب داد
+چرا چشه مگه...-ام...میدونی...
نمیدونست چطور منظور اصلیش رو با کلمات برسونه و سعی کرد مثالی بزنه
-شبیه این خدمکاراست که تو این سریالا میان توی خونه ی طرف و بعد یه مدت شوهره عاشقش میشه و بعد باهم میریزن روهم و در عین حال شخصیت خوبه ی داستانم میمونه!لیام همونطور که مثل زین با حالت متفکر به سقف بالای سرش خیره بود پلک زد و سعی کرد حرفای زین و تحلیل کنه
+اگه بهت خیانت کنم چیکار میکنی؟!پرسید و بلافاصله پشیمون شد.
-چرا اینو پرسیدی؟!
زین با اخم کمرنگی گفت و حالا خیلی مشکوک سمت لیام برگشته بود
-لیام نکنه بهت خیانت کردی!
لیام با تعجب به زین نگاه کرد
+نه نکردم...همینجوری پرسیدم-نکنه این جنده ی بلوند عشق مخفیته و اوردیش تو خونه تا بهت نزدیک تر باشه!
زین با صدای بلند تری گفت و اخمش غلیظ تر شده بود.
+این حرفا چیه میزنی عشق مخفی چیه!
لیام با چشای گرد شده گفت و زین بالش کنار دستش و برداشت و روی صورت لیام کوبید-عشق مخفی تو فقط منم فهمیدی؟!
با عصبانیت و اخم داد زد و لیام بالش و از صورت خودش برداشت و اخم کرد
+تو عشق مخفیم نیستی زین تو نامزدمی!-اگه من عشق مخفیت نیستم پس عشق مخفیت کیه پدرسگ؟!
زین جیغ زد و بالش و روی صورت لیام فشرد،لیام دست زینو گرفت و با دست دیگش بالش و از زیر دستش جدا کرد و گوشه ای پرت کرد.
+اخه چرا باید عشق مخفی داشته باشم اصلا احمق؟!

YOU ARE READING
| 𝑪𝑾𝑻𝑪𝑯 | -[completed]
Fanfiction"CWTCH" فراتر از نوازش و آغوش. وقتی به کسی cwtch میدهید انگار به او یک «جای امن» داده اید. زین مالیک،پسری که به تمام رویاهای خوب و بدش رسید...البته تقریبا؛ )