شوکه سرمو تکون دادم:
- چطور؟ تو گفتی همه شو خودت طراحی کردی و به جز شارلوت و خودت کسی به آزمایشگاه دسترسی نداشته. که یعنی تنها زمانی که ممکن بوده کسی اینکارو کنه...
بین حرفم رفت:
- روسیه. می دونم.
چنگی به موهاش زد و زمزمه کرد:
- ولی ایوان اینکارو نمی کنه. من می شناسمش...
- می شناسیش؟ یا بهش اعتماد داری؟
با جدیت پرسیدم. خیلی وقت میشه که یاد گرفتم تفاوت شناختن یه نفر با اعتماد داشتن بهش خیلی فرق داره و چقدرم این تفاوت می تونه بهت آسیب بزنه.
برای لحظه ای مکث کرد و بعد خیره به چشمام با جدیت گفت:
- بهش اعتماد دارم. ما چند سال باهم روی یه پروژه کار کردیم. اون اینکارو نمی کنه!
نفسم رو کلافه بیرون دادم و از سر جام بلند شدم:
- متاسفم ولی به نظر اون تنها مظنونه در حال حاضر. اون تنها کسی بوده که به جیمین دسترسی داشته.
برای لحظه ای توی فکر رفت و بعد بشکنی زد:
- نه نبوده... آزمایشگاهش... یکی ممکنه به آزمایشگاهش توی روسیه دسترسی پیدا کرده باشه.
من هنوزم احتمال اینکه همه چیز زیر سر این یارو "ایوان" باشه رو بیشتر قبول داشتم ولی به نظر جونگ کوک خیلی سخت تلاش می کرد تا با این احتمال بجنگه، پس شونه بالا انداختم:
- آره ممکنه. ولی هیچ راهی نیست که بتونیم به حتم بفهمیم.
قدمی بهم نزدیک شد:
- درواقع... یکی هست.
از تن صداش خوشم نیومد، انگار خودشم می دونست چیزی که می خواد بگه ایده بدیه. با این حال پرسیدم:
- چیه؟
- شارلوت... من شارلوت رو هم با جیمین فرستادم روسیه تا در هر زمانی کنارش بمونه. قاعدتاً اگه فعالیت عجیبی دیده هم نمی دونسته باید به من بگه، چون برای دستیاری ایوان فرستادمش. ولی رم مموریش باید فیلم ها رو داشته باشه...
چشمامو گرد کردم و آروم بازوش رو گرفتم تا جدیتم رو نشون بدم:
- نه! آقای جئون... رفتن توی اون خونه خودکشی محضه!
- رفتن به روسیه بدون دونستن اینکه کار کی بوده هم همونه!
عصبی گفت و بازوش رو از توی دستم بیرون کشید و قدمی دور شد. نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم با آرامش باهاش صحبت کنم:
- ببین، تو گفتی به این یارو ایوان اعتماد داری نه؟ پس می تونی وقتی رسیدی روسیه ازش بخوای فیلمای دوربین امنیتی آزمایشگاهشو بهت بده... حتی اگر در بدترین احتمال هم کار خودش باشه، بازم برتری با توئه! مبارزه تن به تنه! ولی اگه بری تو اون خونه... حتی اگه جیمین مزدور استخدام نکرده باشه هم خودش به تنهایی می تونه از پا درت بیاره...
YOU ARE READING
𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐃𝐨𝐥𝐥 | KOOKV
Fanfiction[Completed] با اطمینان بدن تهیونگ رو محکم به خودش فشرد و عطر تنشو رو نفس کشید. نباید می ذاشت تهیونگ رازشو بفهمه و ترکش کنه. آره. این هرگز قرار نبود بفهمه. هرگز. 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒 : 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣, 𝐾𝑜𝑜𝑚𝑖𝑛 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒🤍, 𝑆𝑚𝑢𝑡+𝟏𝟖🚫...
