• Part 21

3.2K 390 87
                                    


~ فلش بک، حدود ۲۰ سال پیش ~

گچ قرمز رنگ رو با دقت روی دیوار قوس داد و همزمان با تموم شدن حرف اف، کمی عقب کشید و دست‌های پودری شده‌ش رو به هم کوبید:" ته ته. تموم شد. جِی تی بی اِف اِف."

ابروی پسر موفرفری با حالت بچگانه‌ای بالا پرید:" یعنی چی؟"

" یعنی جونگکوک و تهیونگ بهترین دوستای همدیگه‌اند، تا ابد."

با لب‌های غنچه شده و نگاه متفکرش، سرش رو از بالای شونه‌ی جونگکوک به جلو خم کرد و نگاهی به حروف اسمشون روی دیوار انداخت:" خوشگله. بهش دست بزنم؟"

نگاه منتظر و چشم‌های گرد شده‌ از سر کنجکاویش رو از همون فاصله‌ی کم به جونگکوک داد که پسر به سمتش برگشت و همین تقابل نگاه از این نزدیکی، باعث شد مسخِ چشم‌های قهوه‌ای رنگش بشه. لبخند زد:" ولی دستت کثیف می‌شه."

دوباره به نوشته نگاه کرد:" پس... خب ما به مهر دوستی نیاز داریم نه؟"

با تردید پرسید که جونگکوک متعجب نگاهش کرد:" چطوری؟"

انگشتش رو جلو برد و دو طرف گونه‌ی نرم پسر رو محکم فشار داد:" توی اون فیلم دیدم که اینکارو کرد و گفت این مهر قراردادشونه. تو هم انجامش..."

با بلند شدن صدای آخ جونگکوک مضطرب به چهره‌ی درهم شده‌‌ش خیره شد:" جونگ... جونگ خوبی؟"

با ترس پرسید که پسر با مکث سرش رو بالا آورد و رو به قهوه‌ه‌ای‌ های شیشه‌ایش لبخند دندونی زد:" چیزی نیست ته. هی... هی گریه..."

حرفش با شکسته شدن بغض پسرک قطع شد. صدای هق هق تهیونگ همزمان با ریزش قطرات درشت اشک روی صورتش شدت می‌گرفت و این باعث می‌شد جونگکوک بی‌توجه به درد دندونِ تازه کشیده‌ش صورت پسر رو بین دست‌هاش بگیره تا آرومش کنه:" ته... تهیونگ. منو نگاه کن."

با لحن جدی‌ای گفت و پسر بدون اینکه جلوی خیس شدن گونه‌هاش رو بگیره نگاهش کرد. روی لب‌های جونگکوک لبخند عمیقی نشست تا به پسر اطمینان خاطر بده. همونطور که موهای فرش رو نرم نوازش میکرد لب باز کرد:" چیزی نیست فرفری. واقعاً درد نداره."

نگاه تهیونگ روی لب‌هاش نشست و توجه‌ای به حرفش نکرد:" به چی نگاه میکنی؟"

" دندونت."

خیره به لثه‌ی زخمی و مرطوب دندون شیریِ جونگکوک گفت و نفس لرزونی کشید. پسر دستش رو از روی موهای تهیونگ سُر داد و خیسی روی گونه‌ش رو با سر انگشت‌هاش پاک کرد:" راست میگی؟ واقعاً درد نداری؟"

شیرین خندید:" یه کمی می‌سوزه، ولی به خاطر تو نیست؛ از دیشب که دکتر کشیدتش اینطوریه."

با خجالت و پشیمونی سرش رو به سمت اطراف چرخوند و متفکر لبش رو به دندون گرفت. با گذشت چند ثانیه جونگکوک سرش رو کمی کج کرد و با لبخند پررنگش، خواست چیزی بگه که تهیونگ انگار که به‌ نتیجه‌ای رسیده باشه، با اطمینان دستش رو دو طرف صورتش قرار داد:" می‌خوای خوبش کنم؟"

| 𝘙𝘦𝘥𝘶𝘤𝘦𝘳 ꜱᴛᴏʀʏ 🌱 |Where stories live. Discover now