Writer's Pov
وقتی جلوی آدرسی که تهیونگ یه جایی بین راه نامعلوم داده بود متوقف شدند، جونگ کوک با سردی که از درون و بیرون حس می کرد دستشو از بین انگشتای ترسیده و لرزون تهیونگ که محکم گرفته بودنش بیرون کشید و پیاده شد.
بارون بند اومده بود و ابر های خاکستری کم کم داشتند آسمون رو ترک می کردند. تاکسی رفت و تهیونگ درحالی که با چهره ای در هم به بازوش چنگ زده بود با قدم های سست خودشو به در خونه ویلایی نقلی رسوند و از توی جیبش دسته کلیدی بیرون کشید.
قطرات خون از زیر آستینش راهشونو به بیرون پیدا کرده بودند و وقتی سعی کرد با دست لرزونش کلید رو توی قفل در فرو کنه قطرات درشت و سرخ خون روی زمین می ریختند.
جونگ کوک عصبی کلید ها رو از دستش گرفت و خودش در رو باز کرد و تقریبا تهیونگ رو داخل هل داد.
- جعبه کمک های اولیه کجاست؟
و در رو کوبید. تهیونگ با قدم های کوتاه خودشو به کاناپه خاکی رنگ رسوند و در حالی که روش ولو می شد با سرش به دری روی دیوار مقابل اشاره کرد:
- توی آشپزخونه، بالای کابینت ها.
جونگ کوک بی حرف درحالی که آستین های پیراهن سفید تمیزش رو تا می زد به سمت آشپزخونه رفت و لحظه ای بعد با کیف کمک های اولیه برگشت.
مقابل تهیونگ روی میز قهوه خوری چوبی نشست و کیف قرمز رنگ رو باز کرد.- لباستو دربیار.
جونگ کوک با سردی گفت و تهیونگ با این که درد داشت هم بی حرف کت جینشو در آورد. وقتی دستشو به سمت دکمه های پیراهن چهارخونه اش برد از درد ناله ای کرد و سرشو به عقب هل داد. جونگ کوک بی حرف انگشتاشو به سمت دکمه ها برد و خیلی سریع و با احتیاط پیراهن رو از تن تهیونگ خارج کرد و اون طرف تر روی مبل انداخت.
پوست روشن و بالاتنه تهیونگ بخاطر لباسای خیسش نم داشت و سینه اش با درد و نفس های کوتاهش تند تند بالا و پایین می شد.
جونگ کوک با احتیاط بازوشو بررسی کرد و درحالی که ضدعفونی کننده رو روی پنبه می ریخت هشدار داد:- این قراره درد بگیره.
توی جعبه کمک های اولیه نخ و سوزن بخیه وجود داشت ولی هیچ داروی بی حسی و مسکنی وجود نداشت پس تنها چاره تهیونگ تحمل کردنش بود.
جونگ کوک پنبه رو با پنس بلند کرد و خیلی آروم مشغول ضدعفونی کردن زخم تهیونگ شد که باعث بالا گرفتن فریاد تهیونگ و ریزش قطرات اشک از چشماش شد.خود جونگ کوک هم چندان حال خوبی نداشت، انگشت شکسته دست چپش می لرزید و درد از حال معمول هم عصبی ترش کرده بود، حالا هم که تهیونگ رو توی این وضع می دید... وضعی که تقصیر اون بود!
پنبه رو پایین آورد و مصرانه پرسید:- هیچ مسکنی توی خونه نداری؟ زخمت به بخیه نیاز داره و فکر نکنم تو طاقتشو داشته باشی بچه.

YOU ARE READING
𝐂𝐫𝐚𝐳𝐲 𝐃𝐨𝐥𝐥 | KOOKV
Fanfiction[Completed] با اطمینان بدن تهیونگ رو محکم به خودش فشرد و عطر تنشو رو نفس کشید. نباید می ذاشت تهیونگ رازشو بفهمه و ترکش کنه. آره. این هرگز قرار نبود بفهمه. هرگز. 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒 : 𝐾𝑜𝑜𝑘𝑣, 𝐾𝑜𝑜𝑚𝑖𝑛 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒🤍, 𝑆𝑚𝑢𝑡+𝟏𝟖🚫...