پارت دوم و 5/2: غافلگیری های بزرگ (~‾▿‾)~
یک هفته از پاکسازی نشان نفرین می گذشت و حال وی ووشیان به لطف مراقبت های شبانه روزی لان وانگجی رو به بهبود بود
جیانگ چنگ و جین لینگ نیز به محض اطمینان از سلامت وی ووشیان گوسو را ترک کرده بودند،شاگردان مدتی بود به دستور لان چیرن به خارج از گوسو رفته بودند و عملا چیزی در مقر ابر وجود نداشت تا وی ووشیان خود را با آن سرگرم سازد.
مخصوصا که لان وانگجی ۲۴ ساعته مراقب او بود و حتی برای لحظه ای به او اجازه ترک تخت را نمی داد.
همیشه به ظاهر در حال خواندن کتاب بود اما وی ووشیان به خوبی می دانست که چشمان لان وانگجی حتی اگر به سمت او نگاه نکنند باز او را زیر نظر دارند.
وی ووشیان نگرانی او را بخوبی درک می کرد و می فهمید اما طبع گرم و روحیه سرزنده و پر انرژی او یکجا بند نمیشد و مجبور بود شیطنتش را جایی خالی کند و گرنه حتما از بی حوصلگی و کسالت دیوانه میشد!
وی ووشیان با بی حوصلگی در تخت غلت زد و نالید:
+لان ژااااااان!!خسته شدم...میخوام برم بیرون،حوصله ام سر رفته..اینجا هیچ کاری برای انجام دادن نیستتتتتت!
لان وانگجی با آرامش و بدون اینکه سرش را از روی کتابش بلند کند گفت:
_میتونی بخوابی وی یینگ! خوابیدن هم خودش یجور کاره.
دهان وی ووشیان از این استدلال بسته شد و با خود اندیشید:
+لان ژانم خوب داره یاد میگیره جواب منو بده ها!دارم فک میکنم اگه از اولش تو مقر ابر اینجوری جوابمو می داد احتمالا مجبور نمی شدیم شونزده سال برای هم صبر کنیم.
وی ووشیان همچنان با پررویی تمام به افکار بی شرمانه درباره همسرش ادامه داد و نق زد:
+خودت میدونی که منظورم این نیست لان ژان!آه خدایا!میتونم همین الان از شدت کسالت بمیرم!!
لان وانگجی کتاب را بست و برخاست.به سمت وی ووشیان رفت، چشمانش از خشم می درخشیدند:
_اگر حوصله ات سر رفته فقط بهم بگو! ولی دیگه حرفی از مردن جلوی من نزن!!
وی ووشیان به لان وانگجی برافروخته خیره شد و آب دهانش را قورت داد:
+عاممم...با...باشه لان ژان..عصبی نشو...
لان وانگجی نگاهی به صورت وی ووشیان انداخت و متوجه شد که او از حالت صورتش ترسیده است.
چند نفس عمیق پشت سر هم کشید و خود را آرام ساخت سپس شنل پشمی ای برداشت و بر تن وی ووشیان کرد.
لان وانگجی یک دستش را زیر پاهای وی ووشیان انداخت،با دست دیگر کمرش را گرفت و او را مانند نوزادی کوچک در آغوش گرفت و گفت:

YOU ARE READING
♪Wangxian♪♥گرمای آغوشت♥
Fanfictionاین داستان پایانیه به ناول جذاب استاد تعالیم شیطانی (مودائوزوشی) پایانی برای چیزهایی که نویسنده بهمون نداد و مشتاقانه منتظرش بودیم(′: داستانی برای اینکه بیشتر از عشق و محبت لان وانگجی به وی ووشیان لذت ببریم و صافت بشیم ماجراهای زیبای وانگشیان رو با...