part 13

8.5K 956 14
                                    

دیگه تحمل نداشتم جای مارک کوک رو گردن پسره معلوم بود دست رو گردنم‌گذاشتم بوی اون پسر همون بویی بود که روی کوک بود اشکام سرازیر شد به کوک نگاه کردم‌..
این یه خوابه مگه نه؟
دردم شدیدتر شد جوری ک میخواستم جیغ بزنم شکممو گرفتم اشکامش دت گرفتم زدم بیرون
از کوچه کنار اون ساختمون زدم داخل و چند کوچه ای رفتم جلو گمشده بودم و دردم شدید بود
اکیه دادم به دیوار و اروم افتادن رو زمین از درد ب خودم پیچیدم
_سوهو اروم باش لطفا اروم باش
خیلی دردم شدید بود داشت چشام سیاهی میرفت از شدت درد
بلند جیغ زدم
_آااااااااااااااااععععععععععععععععععع
اشکام شدت گرفت درد داشت جونمو میگرفت
_سوهو لطفا مامانو داری میکوشی
دردم وحشتناک شدید بود بشدت لگد میزد سوهو
کوک چرا...
چرا مگه چیکارت کردم
بلندتر داد میزدم و جیغ میزدم دراز کشیدم رو زمین و شکممو بغل کردم
حس میکردم دارم میمیرم دیگه جونی نداشتم از گوشه بینیم خون اومد خونریزی کردم صدای جیمین توی گوشم میومد چشمام جاییو نمیدید فقط تاریکی مطلق...
هیچی وجود نداشت
همه جا تاریک بود

جیمین:
دلشوره داشتم که تهیونگ تنها رفته برای همین تعقیبش کردم وقتی از ساختمون زد بیرون دوید سمت کوچه های کناری ساختمون گمش کردم
میخواستم برگردم که صدای جیغشو شنیدم برگشتم و دنبال صدا گشتم نگرانش بودن
اما صدای فریاداش فریاداش خیلی دردناک بود انگار داشتن جونشو میگرفتن
بچش داشت دنیا میومد همون لحظه  جیهوپو دیدم اونم مثل من نگران بوده و تعقیبش کرده
_جیهوپ برو به جونگکوک خبر بده
اوکی داد و دوید سمت ساختمون
فریادا ساکت شد تهیونگو دیدم لباسای مشکیش
دراز کشیده بود رو زمین و شکشمو بغل کرده بود
و بدنش پر از خون بود چه اتفاقی افتاده وحشت زده داد زدم
_تهیونگ تهیونگگگگ
بلندش کردم و با سریع یه تاکسی گرفتم جیهوپو دیدم ک با کوک بود
اما جرا کوک با یه امگا دیگه بود
تهیونگو ک دید چشماش قرمز شد اما عکس العملی نشون نداد
تهیونگ توی بغلم بود نفسش قط شد و دستش شل شد و از دور گردنم دستش ول شد  مثل یه حسم بیجون شده بود
قلبش نمیزد نفس نمیکشید کوک دستشو دراز کرد سمت تهیونگ اما مشتش کرد و برگردوندش و اب دهانشو قورت داد چشاش اشک الود بود اما دست انگا کنارشو گرفت و رفت تهیونگو سریع سوار ماشین کردم جیهوپم سوار شد بردیمش بیمارستان
وضعیتش خیلی وخیم بود ممکن بود فقط یکیشون زنده بمونه

تهیونگو بردن اتاق عمل
زنگ ب کوک زدم جواب نداد
چند بار زنگ زدم
+میشه زنگ نزنی یبار دیگه زنگ زدی بد میبینی جیمین
_تهیونگ داره میمیره...
و قطع کردم اشکام سرازیر شد
تهیونگ برام عزیز بود
اون حقش نبود این همه بلا سرش بیاد جیهوپم اشکاشو پاک میکرد و منتظر بود ک بیرون بیان
همونلحظه در با شدت باز شد و کوک اومد داخل  صدای بچه بیمارستانو پر کرد همه سرمون برگشت به سمت در اتاق عمل و از جامون پاشدیم کوک چشماش قرمز بود و نفس نفس میزد
دکتر اومد بیرون
کوک_حالش چطوره لطفا بگید
دکتر_بچه سالمه خداراشکر یه الفاعه اما وضعیت مادر
کلاهشو دراورد..
دکتر_وضعیتش وخیمه متاسفانه فک نمیکنم زنده بمونه بعد از بخیه به ای سی یو منتقل میشه
کوک یقه دکترو گرف
+زنده نگهدش میدارین زنده میمونه وگرنه کل بیمارستانو ب اتیش میکشم
دکتر دستشو رو شونه کوک گذاشت
_درکت میکنم پسر جون ما تلاشمونو میکنیم اما فک نمیکنی مرگ امگات تقصیر خودته؟بدنش اونقدر ضعیف شده نشون میده الفا کنارش نبوده و اون ب تنهایی داشته ی الفای دیگه رو رشد میداده اون یکماهه هیچی نخورده  وزنش بشدت پایین بود و عجیبه ک هنوزم زندست هیچ امگایی زنده نمیمونه با این وضع اون هنوز داره نفس میکشه بشین یکم با خودت بیشتر فکر کن الفا تو واقعا این امگایی که داری بخاطرش میگی بیمارستانو به اتیش میکشی رو میخای؟؟
جیهوپ ناراحت بود  و من شوکه شده بودم تهیونگ یکماه بود چیزی نخورده بود؟ینی الکی میگفت کلی چیز میز خورده؟؟؟چرا
به کوک تنه زدم و رد شدم
کوک افتاده بود رو زمین و گریه میکرد ایستادم و برگشتم سمتش
چرا جونگکوک؟؟چرا؟؟؟من یه بادیگارد سادم اما تهیونگ حقش نبود
_+طفا جیمین لطفا هیجی نگو
_چرا نگم؟؟؟
+تهیونگ...من محبور شدم ولش کنم... تهدیدم کردن که تهیونگو میکوشن از مادربزرگم تهدید شدم اون زندس و ازش متنفرم
حرفاشو با گریه میزد
+تهیونگ برام مهمه مجبور شدم ازش محافظت کنم قرار بود ۳ ماه باشه اما منو نگهداشت اون حتی عکسای تهیونگو میفرستاد واسم واسش ادم گذاشته بود ک دست از پا خطا کنم  تهیونگو میکشت
بهت زده نگاش کردم
_پس چرا جواب تماساشو ندادی جونگکوک
+هر بار ک زنگ میمزد اون امگای لعنتی کنارم بود
_پس اون نامزدی و مارک روی گردنش؟
+اون مارکه من نیست اون مارک یکی دیگست و فقط دوتا حلقس یه نامزدی الکی
_کوک پرا اینارو بهم‌نگفتی اگر ب تهیونگ گفته بودی الان اون اینجا نبود میدونی با چه شوقی اومد اینجا؟اونوقت....میفمی چقدر اونجا اذیت شد هر روز منتظرت میموند و ب در نگاه میکرد میرفت پنجره رو باز میکرد منتظر یه ماشین میموند تا شاید ت باشی
کوک اشکاش شدت گرفت
+لطفا میخام زنده بمونه لطفاااا اون تمام دارایی منه
_اما مادربزرگت هنوزم همونه
+خودمو میکوشم اما نمیزارم بمیره
تهیونگو از بخش خارج کردن کوک بهش نگاه میکرد
تهیونگ خابیده بود تکون نمیخورد صورتش کاملا لاغر شده بود رنگش پریده بود مثل یه جسد بود دهنمو گرفتم و اشکام سرازیر شد انکار زنده نبود
کوک صورتشو نوازش کرد
+تهیونگگگگگگ لطفا پاشو تهیونگ ببین سوهو اومده پشاو دورت بگردم لطفا پاشو
بردنش سمت آی سی یو کوک افتاد رو زمین و گریه کرد گرفتمش
_لطفا الان مثل یه مرد پشتش باش کنارش باش تا بتونه قویتر شه
دکتر اومد سمت کوک_میشه نجاتش داد اما ریسکه
کوک پاشد اشکاش پاک کرد و هول شد و گف چطور جطور بگید لطفا
دکتر_اگر مارکش کنی وقتی کنارشی قویتر میشه و زنده میمونه اما یه احتمال دیگه هست مارک خیلی دردناکه و ممکنه بمیره مثل شمشیر دو لبست اما میخواستم بگم که در جریان باشید
کوک_راه دیگه ای وجود نداره؟
دکتر_ متاسفم
_________
دو هفته گذشته بود و وضعیت تغییری نکرده بود کوک هر روز به تهیونگ سر میزد و براش گل و خوراکی میاورد اما تهیونگ توی خواب عمیقی بود هنوز مارکش نکرده بود میترسید از  اینکه از دستش بده ....
نگهش داشتم
_کوک لطفا اینکارو بکن وگرنه خودم اینکارو میکنم اون باید زنده بمونه
+میترسم لطفا
_قول نیدم زنده بمونه خواهش میکنم اینکارو بکن امگاتو مارک کن اون بخاطر تو زندس پس زنده میمونه
کوک سرشو انداخت پایین
و نگاهشو برگردوند سمت در اتاق
و قدم برداشت سمت اتاق تهیونگ....

Kookv You are my tearsWhere stories live. Discover now