part 12

8.8K 982 50
                                    

یکهفته گذشت همچیز خوب بود
ویار های بدی داشتم و مرتب هوس خوراکی های مختلفیو میکردم
کوک گرفتار وارش بود بشدت و تماسهای زیادی داشت
جیمین و جیهوپ کمکم میکردن و خاستهامو فراهم میکردن
شب شد
_کوک میشه بیای کنارم
+ته میخوام یچیزی بهت بگم ناراحت نشو
_بگو
+باید برم یه مدت ازت دور باشم
بهت زده نگاش کردم
+واس کاره شرکت وضعیتش خوب نیس باید نجاتش بدم میخوام برم کانادا ی مدت نمیتونم پیشت باشم
_ینی چقدر
+سه ماه
_چی؟
_ینی برای بدنیا اومدن بچه کنارم نیستی؟
+تلاش میکنم که باشم قول میدم برگردم
سرمو انداختم پایین و اشکان سرازیر شد
_میشه نری؟
+مجبورم ته بخاطر من بخاطر تو بخاطر بچمون
_اما
+تنها جیزی ک از خانوادم دارم این شرکته کل زندگین صرفش شده خودت چطور میتونی اینو بگی؟بچمونو میخوام توی نازو نعمت بزرگ کنیم میخوام هیچ نیازی نداشته باشید من دارم بخاطر ما میرم
اشکامو پاک کردم
_پس ۹۰ روز دیگه میای اره؟
+قول میدم
گونمو بوسید
+دوستت دارم تهیونگ
اشکام ریخت
_منم دوستت دارم کوکی
نزدیکم شد و لبامو بوسید توی چشماش نگاه کردم
_کوچولومون ضعیفه
+اروم انجامش میدیم
شروع کرد بوسیدنم خودمو دستش سپردم
کیس مارکای ارومش
سرشو برد سمت شکمم و کلی بوسید
+مامانو اذیت نکنی تا برگردما سوهو کوچولو
نگای کوک کردم
_سوهو؟
+اره اسمش سوهوعه
_از کجا میدونی پسره
+حس میکنم
لبخندی زدم
+پس سوهو هوم؟اسم قشنگیه شکممو بوسید و سه تا انگشتشو اروم واردم کرد
_آههه یواش
شروع کرد بالاوپایین کردن انگشتاش اومد روم خیمه زد و لبامو تو لباش گرفت و با ولع میخورد
_اوم کوکک زودتر خودتو بهم بده
+امشب بیقرار شدی شیطون
انگشتشو دراورد و دیکشو اروم واردم کرد
یه پامو داد بالا و اروم اروم تلمبه زد و کیس مارکار کوچیکی میزاشت رو شکمم
_آه همونجااااا آهههه
+خیلی تنگی ته هر بار دیوونم میکنی
سکمسون شدت گرفت
_دارم میا..ممم اووووم
+تحمل کن عشقه من
_اهههههههه
نیپلامو توی دهانش گرفت و دستشو رو سوراخ دیکم گذاشت
_آههههه نه کوک دستتو بردار
+هییییش
توم ارضا شد
_آهههههه اووووومممممم
و دستشو دراورد منم ارضا شدم
نفس نفس میزدیم و خیس عرق بودیم
بوسید منو
و بغلم کرد بردم سمت حمام تمیزم کرد و دوش گرفتیم باهم
و رفتیم رو تخت که بخابیم
_۹۰ روز دیگه
+قول میدم
_ینی فردا کنارم نیستی؟
چیزی نگفت خواب رفته بود
پیشونیشو بوسیدم و بغلش کردم و چشمامو بستم
___________
دستمو چرخوندم کوک نبود چشمامو باز کردم رفته بود غمگین شدم
_کوک زودتر برگرد
جای مارکش رو گردنم کمرنگ شده بود و نمیتونست باز مارکم کنه چون واس بچه خطرناک بود
پاشدم جیمین و جیهوپ کمکم میکردن واس کارام دوماهو نیم گذشته بود و روز ب روز ضعیفو ضعیف تر میشدم سوهو بیشتر رشد میکرد و بیقراری پدرشو میکرد و من از قبل ضعیفتر
دلم برای کوک تنگ شده بود
جواب زنگامو نمیداد جواب پیاممو نمیداد هیچکس ازش خبر نداشت فقط میدونستم کاناداعه
اشکام میخواست سرازیر شه ب جیمین گفتم میخام برم کانادا بلیط واس خودمو خودتو جیهوپ بگیر میریم اونجا میخام کوکیو سوپرایز کنم جیمین غر میزد ک نه تو ضعیفی و باید استراحت کنی شکمم اومده بود بالا کاملا
تونستم راضیش کنم و بلیطو گرفتیم
شب حرکت کردیم و خوابم برد توی هواپیما چشم باز کردم توی هتل بودم جیهوپ گف کل راه حمل کرده منو که بیدار نشم خیلی هوامو داشتن خیلی دوستشون داشتم استراحت کردیم صبح با جیمین رفتم خرید برای کوک و جیهوپ وسایلو اماده میکرد ک منو خوشگلتر کنه یه دستبند با اسم خودمو خودشو سوهو خریدم خیلی خوشگل بود
گذاشتمش توی باکس قرمز و رفتیم سمت هتل
ناهار خوردیم و جیهوپ امادم کرد موهامو کوتاه کرد لباس میکاپ چشمام خیلی خوب شده بود
بیقرار بودم
_ممنونم که کمکم کردین من میرم و اگ شد با جونگکوک برمیگردم
×پس ما یه اتاق خوب توی هتل رزرو میکنیم واس خودتو کوک😍
_عالیه پس میسپرم به شما فعلا
با اشتیاق رفتم پایین و تاکسی گرفتم ادرسی ک روی کارت نوشته شده بودو ب راننده دادم
به لطف نامجون تونستم بدونم الان کجاست انگار جواب تماس نامجونو داده بود و نامجون زبانش خوب بود
ب نقصد رسیدم پیاده شدم همراه کادو تو دستم
رفتم سمت اون ساختمون شیشه ای
از بیرون داشتم میدیدمش اشکام میخاست سرازیر بشه اما الان وقت گریه نبود کت شلوار مشکی پوشیده بود و سروحال بود
گوشیمو دراوردم بهش زنگ زدمگوشیشو دراورد نگاه صفحه کرد و قطع کرد
لبخندم محو شد باز بهش زنگ زدم و باز قط کرد گوشیو رو زمین پرت کردن شکست رفتم سمت در و باز کردم رفتم رو ب رو کوک
_من اومدم کوک
اشکام سرازیر شد
نگاش کردم
_ببین سوهو چقد بزرگ شده خیلی بیقراری میکنه
بغلش کردم بوی یه امگا میداد
از بغلش جدام کرد
+چرا اینجایی
_تولدته تولدت مبارک
+گمشو برد دیگم برنگرد
بهت زده نگاش کردن
_کوک...
+از زندگیم برو بیرون من هیچوقت برنمیگردم پیشت ته اون بچه هم مال خودت فقط برو لطفا اگر دوستم داری فقط برو
چشماش بی احساس بود اون کوکی نبود ک میشناختم
شوک بهم وارد شده بود حالم بد بود بچه بیاابی میکرد دردم گرفت اما برو خوردم نمیاوردم
یه امگا داشت نزدیک کوک میشد
امگا_نمیای عشقم؟
+الان میام عشقم
امگا_ایشون کیه
+کس خاصی نیست از دوستای قدیمی منه
دردم شدت گرفته بود
دست امگای کنارشو گرفت
امگا_معرفیش نمیکنی؟
+چشم
+تهیونگ ایشون همسر من بکهیون هست بکهیون ایشون تهیونگ از دوستای قدیمی من هستن
نمیتونستم تحمل کنم تعظیم کردم
_خوشبختم...
بکهیون_خوشبختم عزیزم

Kookv You are my tearsWhere stories live. Discover now