-منم میخوام بیام!منم با خودت ببر دختر بچه عاجزانه التماس میکرد و اشک میریخت. *********************************** s=صبح بخیر مامان،صبح بخیر مامانبزرگ M=صبحت بخیرسومی جان یادت نره انروز بعد از مدرسه کلاس ویالون داری G=آیگووو سومی ما به ویالون علاقه داشتی و نمیدونستیم؟ سومی در حالی که روی صندلی مینشست گفت: s=بهت نگفته بودن مگه هرمونیم؟! G=آیگوو اگرم میگفتی حافظه م یاری نمیکرد سومی خنده کوتاهی کرد در همین حین نوتیف موبایلش اومد موبایلش رو چک کرد= .
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
بعد از تمام شدن مکالمش با ته گوشیش رو قفل کرد و مشغول خوردن صبحانه شد. S=ممنون بابت غذا من برم حاضر شم تهیونگ منتظرمه M=باشه عزیزم فقط یادت نره دفترنقاشیت رو برداری گفتی یادت بندازم! S=اوکی مرسی که یادآوری کردین بلند شد و به سمت اتاقش رفت و فرممدرسه اش رو پوشید و از پله ها پایین رفت S=آنیونگ M=مراقب خودت باش سومیا S=باشه مامان بعد از تحویل گرفتن لبخند گرمی از مادرش از از خونه خارج شد T=سومیا چرا انقدر لفتش دادی پاهام شکست از بس منتظر بودم S=ایگووو پسر خوشگل مدرسه پاش شکستع T=هعیییی از دست تو بیا باید عجله کنیم وگرنه دیر میرسیم مدرسه S=اوکی لتس گو *********************************** ۳۰ دقیقه بعد مدرسه بعد از چند دقیقه به مدرسه رسیدن و راهی کلاس شدن سونی سمت میزش رفت و روی اون نشست K=اوه سومیا خیلی دیر کردی امروز S=کاری داشتی کریستال؟ K=نه نگران شدم فقط S=حالا که خوبمپس نگران نباش راستی با سهون صحبت کردی؟ K=نه راستش حس میکنم نمیتونم بهش بگم S=یااااا اعتماد به نفست کجا رفته اینکه بهش بگی و ردت کنه بهتر از اینه که بهش نگی و حسرتش تو دلت بمونه پسمثل یه دختر با اعتماد به نفس برو پیشش صاف به ایست و تو چشماش زل بزن بعدش خیلی واضح و محکم بگو که دوسش داری! K=هوووف گفتنش آسونه اما عمل بهش سخته S=آووووو سهون شی اومدی؟! خواستم بگم که کریستال باهات کار داشت روش نمیشد بهت بگه Se=آووو سلام سومیا کریستال اگه کاری داری بگو الان وقتمخالیه کریستال دزدکی نگاه خشمگین و ملتماسانه ای به سومی انداخت و بعد گفت K=آمممم خب اشکال نداره اگه زنگ تفریح اول تو حیاط پشتی ببینمت؟ Se=نه اتفاقا وقتم خالیه تا کریستال خواست چیزی بگه در باز شد و معلم وارد کلاس شد *********************************** G=آیرینا میدونی که مثل دختر خودم دوست دارم پس به حرفم گوش کن تو که نمیتونی تنهایی سومی رو بزرگ کنی I=آخه مادربزگ نمیخوام دوباره رابطمبا سومی بد شه تازه چند وقته که با هم خوب شدیم اصلا دوست ندارم دوباره این رابطه خراب شه G=چرا رابطتون خراب شه دخترم تو حق داری ازدواج کنی تو هنوز جوونی باید زندگی کنی مطمئنم سومی هم اینو درک میکنه. جدا از تو دوست دارم سومی هممزه خانواده رو بچشه اون دختر هیچوقت خانواده کاملی نداشت پس بهش هدیه بده اگه دوسش داری I=شما درست میگین اصلا اینا رو بیخیال کی عاشق من میشه دیگه و بعد زد زیر خنده G=ایگووووو دخترم اینطوری نگو I=خانم کیم حواستون به مادربزرگ باشه من دیگه برم مادربزرگ اگه کاری داشتی به خانم کیمبگو که باهام تماس بگیره G=باشه دخترم برو به سلامت I=خداحافظ مادربزرگ خداحافظ خانم کیم M.Kim=خدانگهدار خانم _________________________________________Teacher=اوکی بچه ها امیدوارم یاد گرفته باشین خسته نباشید به محض خروجمعلماز کلاس سومی کنار میز کریستال رفت S=برو دیگه منتظره و غیرمستقیمبه سهونیکه توی چهارچوب در ایستاده بود اشاره کرد K=سومیا استرس دارم S=بیخیال تو میتونی فایتینگ کریستال بلند شد و به سمت سهون رفت Se=اومدی؟! K= بله بریم؟ Se=اوکی در تمامطول مسیر سهون زیرچشمی به دختر خجالت زده کنارش نگاه میکرد و سعی میکرد خندش رو کنترل کنه درواقع دیگه نیازی به شنیدن نداشت با یه نگاه میشد تشخیص داد که کریستال باهاش چیکار داره از پله ها پایین رفتن و زیر درخت کاج گوشه مدرسه ایستادن *اوکی تو میتونی کریستال همونطور که سومی گفت صاف بایست این ها رو تو ذهنش گفت و صاف ایستاد و تو چشمای سهون زل زد خواست چیزی بگه که سهون پیش قدم شد و قبل از اینکه کلمه ای از دهان کریستال خارج شه لب های دخترک رو اسیر لب های خودش کرد در همون حین که آروم لب های دختر را میبوسید یکی از دست هاش رو پشت کمر دختر گزاشت کریستال اولش شوکه شد اما بعد که به خودش اومد سهون رو همراهی کرد و جدا از بی تجربگی آروم لب هاش رو حرکت میداد این کارش باعث لبخندی روی لب های سهون شد بعد از چند دقیقه سهون آروم لب هاش رو از دخترک جدا کرد و نزدیک صورتش لب زد Se=دوست دارم کریستال انقدر که حاضرم تمام عمرم رو صرف بوسیدن لب هات کنم با این حرفش لپ های گل انداخته دختر قرمز تر شد اما متاسفانه خروس بی محل این لحظه رمانتیک رو خراب کرد دقیقه همون موقع که به هم اعتراف کردن زنگ کلاس به صدا در اومد سهون لبخندی زد و دست های دخترک را در دست های خودش قفل کرد و بی توجه به صورت خجالت زده کریستال دخترک را همراه خودش به داخل کلاس کشوند! ************************************ امیدوارم دوسش داشته باشین و بهش عشق بورزین لاولیا😄